نويسنده: اردشير نيکپور





 

پيش از آنکه کريستف کلمب آمريکا را کشف کند در شمال غربي آمريکاي جنوبي امپراتوري پهناوري بوده است به نام امپراتوري اينکاها که تمدن و فرهنگي جالب داشته است. زباني که ساکنان اين سرزمين بدان سخن مي گفتند کشوا(1) خوانده مي شد. اکنون نيز بيش از نيمي از جمعيت کشور پرو بدين زبان حرف مي زنند. سبب گسترش شگرف لهجه ي کشوايي در ميان قبايل و گروه هاي مختلف اجتماعي و نژادي، که بيشتر به زبان ها و لهجه هاي ديگري حرف مي زده اند، اين بوده است که اولاً مبلغان کاتوليک، که پس از تصرف و غصب اين سرزمين ها از طرف سربازان اسپانيايي بدان جا رفتند، زبان کشوايي را به عنوان زبان رسمي کشور شناختند؛ ثانياً قوم کشوا - کشوا مخفف کهاسکاوشو(2) به معناي کاه تابدار است - توانسته بود پيش از اسپانياييان سرزمين هاي پهناوري را در اين قسمت آمريکا بگشايد و ساکنانش را به زير فرمان خويش در آورد. اين قوم اراضي پرو، اکوادور، بوليوي، شمال شيلي و شمال غربي آرژانتين را قلمرو نفوذ و بهره برداري خويش قرار داده بود. کشواها مردماني باهوش و دورانديش و داراي استعداد سازمان دهي و مديريت و روح اجتماعي جالبي بوده اند.
اکنون اين پرسش پيش مي آيد که کشواها چگونه توانسته بودند ناحيه اي بدين پهناوري را به زير سلطه و فرمان خويش درآورند؟
نخست بايد اين نکته را تذکر بدهيم که اروپاييان قلمرو و فرمانروايي اين قوم را امپراتوري کشوا نخوانده اند بلکه آن را امپراتوري اينکا(3) نام دادند. اينکا که به معناي فرزند اينتي (4) و اينتي به معناي خورشيد است در زبان کشوايي برابر واژه ي فرمانروا و امپراتور است. اينکاها، يعني فرزندان خورشيد و شاهاني که بر کشواها فرمان مي راندند، قهرمانان جالب حماسه ي عظيمي هستند که هرچه بيشتر به مطالعه و بررسي آن بپردازيم بيشتر به عظمت و اهميت سازمان سياسي و نظامي خردمندانه اي که در آن سوي جهان قديم وجود داشته است، پي خواهيم برد.
سرزمين پرو، پيش از آن که به وسيله ي قوم کشوا گشوده شود، گهواره ي تمدن هاي گوناگون و مهمي بوده است و از اين روي بجاست که در اين جا اشاره اي هم به اين تمدن ها بکنيم که به نام تمدن هاي پيش از اينکا خوانده مي شوند. کاوش ها و پويش هاي باستان شناسي هنوز مدارک و اسناد کافي در اين باره فراهم نياورده است، همين قدر مي دانيم که در سرزمين پرو، که داراي اقاليم و چشم اندازهاي گوناگون است، قرن ها پيش از آمدن کشواها تمدن هايي پديد آمده بود که هر يک به سبب وضع خاص جغرافيايي خود با ديگري متمايز بوده است. نخست، اقوامي در پرو سکومت داشتند که با شکار و ماهيگيري روزگار مي گذرانيدند و اکنون نيز رسوم و آداب آنان در ميان شانگوها(5) و شيپائيا(6) ها و ارو(7) ها، که در نزديکي هاي درياچه ي تي تي کاکا(8) زندگي مي کنند، ديده مي شود. گذشته از اين اقوام، در زمان هاي مختلف، اقوام ديگري نيز با تمدن و فرهنگي پيشرفته تر آمدند و در اين سرزمين سکونت گرفتند.
افراد اين قبايل از راه ماهيگيري و کشاورزي و دامداري زندگي مي کردند و سازمان اجتماعي آنان به سازمان جوامع اشتراکي شباهت داشت، زيرا آنان به مفهوم مالکيت خصوصي پي نبرده بودند. مذهب آنان فتيش پرستي(9) يعني پرستيدن مظاهر طبيعت چون ماه و خورشيد و ستارگان و جانوران گوناگون بود. مهم ترين و جالب ترين تمدن هايي که در اين سرزمين پديد آمدند عبارت بوده اند از تمدن کيمو(10) ها، تمدن ناسکاها(11) و تمدن آيماراها(12). دو تمدن نخستين، که در نواحي ساحلي شکفته بودند، شايد به قبايلي تعلق داشته که از راه دريا از آمريکاي مرکزي به پرو آمده بودند. تمدن سوم، که در دشت هاي بلند آند گسترش يافته بود، کهن ترين تمدن اين سرزمين شمرده مي شود و به نظر مي رسد که ساخته و پرداخته ي بومياني بوده است که آثار گرانبهايي از خود به يادگار گذاشته اند. اين تمدن بيش از ديگر تمدن ها قوم کشوا را تحت تأثير قرار داده است. پايتخت کيموها در حوالي تروخيلو(13)ي کنوني بوده و در آن جاست که آثاري از معماري هاي آنان و ظروف سفالي و اشياي بسيار زيبا پيدا شده است. ناسکاها در بافندگي و کاشي سازي مهارت داشتند و آثار جالبي در جنوب پرو از خود باقي گذاشته اند. طبق فرضيه اي جديد شهر قديمي پاکاماک(14)، در حوالي شهر ليما، از شهرهاي ناسکاها و يا شهري بوده است که به يکي از اقوام فرمانبر آنان تعلق داشته است.
ليکن جالب ترين و بي گمان شکوفاترين تمدني که در دشت هاي پرو و بوليوي پديد آمده بود تمدن سرخپوستان آيمارا است. آيماراها هنوز هم در ارتفاعات بلند آند زندگي مي کنند و اقتصاد کشاورزي و چوپاني آنان به اقتصاد اجدادشان شباهت بسيار دارد.
پايتخت آيماراهاي قديم شهر تيهوآناکو(15) بود که در کنار درياچه ي تي تي کاکا ساخته شده بود. آب اين درياچه بعدها کاهش محسوسي يافته و اکنون ويرانه ي شهرها با آب درياچه فاصله ي بسيار پيدا کرده است، اما سراسر اين بخش پوشيده است از آثار معماري قديم.
اکنون پرسش ديگري پيش مي آيد و آن اين است که آيا ميان جوامع کوهستاني و ساحلي تماس و ارتباطي هم برقرار بوده است يا نه؟ هنوز دانشمندان در اين مورد نظر و عقيده ي ثابتي پيدا نکرده اند. با اين همه ترديدي نمي توان داشت که تمدن و فرهنگي که بدين پايه از پيشرفت و شکوفايي رسيده بود، در قبايل و اقوامي که از قديم ساکن پرو بوده اند، بي تأثير نمي توانست باشد.
در قرن سيزدهم ميلادي اينکاها سراسر اين ناحيه را زير نفوذ و قدرت خود در آوردند. در باره ي سلسله ي شاهان اينکا بايد ياد آوري کرد که تاريخ آنان نيز مانند تاريخ اغلب ملت ها در تاريکي افسانه ها و اساطير فرو رفته است. طبق اين افسانه ها چهار برادر از غار تاکاري تامپو(16) (خانه ي سپيده دم)، که گويا در حوالي شهر کوزکوي کنوني بوده است، بيرون آمدند و براي پيدا کردن زمين هاي بارورتر روي به راه نهادند. اين چهار برادر که آيار(17) (سرور) خوانده مي شدند: مانکو(18)، آئوکا(19)، کاکي(20)، و اوکي(21) نام داشتند و چهار خواهر خود را نيز، که همسرانشان هم بودند، همراه داشتند.
مانکو به ياري پدرشان اينتي (خورشيد)، که اراده ي خود را به وسيله ي سروشي به او ابلاغ مي کرد، به کمک عصاي زرين خود رهبري گروه را به عهده داشت. چون اين گروه به آبادي اي رسيد که بعدها شهر کوزکو در آن جا ساخته شد، ساکنان آن جا را مطيع خويش گردانيد و مجبورشان کرد که قسمتي از اراضي خود را به آنان واگذار کنند. سه تن از چهار برادر مردند و برادر چهارمي، که آيارمانکو يا مانکوکاپاک(22)، نام داشت، به تنهايي به سروري رسيد و او است که شهر شکوهمند کوزکو را روي ويرانه هاي کلبه هاي محقر سابق بنيان نهاد. جانشينان او عبارت بودند از: سينکي روکا(23) و لوک يوپانکي(24)، که از راه صلح و صفا و يا زور و قدرت فرمانرواي سراسر آن دشت شدند.
بي گمان اين افسانه بهري از حقيقت دارد. با در نظر گرفتن عنوان آيار، که به چهار برادر داده شده است، مي توان چنين حدس زد که چهار برادر با قبيله هاي زير فرمان خود به سرزميني کشواها آمده اند. وقايع نگاران قرن شانزدهم ميلادي، که پس از فتح قسمتي از اراضي قاره ي آمريکا تاريخ امپراتوري اينکاها را نوشته اند، چنين عقيده دارند که ساکنان کوزکو و قبايل اطراف آن با مسالمت به زير فرمان اينکاها در آمده اند و مانکو رؤساي قبايل زير فرمان خود را نيز به خدمت پذيرفته و به آنان نيز عنوان اينکا داده است. بعدها ده قبيله ي ديگر نيز در قلمرو آنان سکونت گزيدند.
ذکر نام پادشاهان اين سلسله خالي از اشکال نيست زيرا بعضي از مورخان عده ي آنان را صد دانسته اند ولي شايد حقيقت اين باشد که آنان دوازده تن بيش نبوده اند. نخستين کسي که عنوان اينکا يافت سينکي روکا بود و او شايد پنجمين فرمانروا و نخستين امپراتور سلسله ي اينکاها باشد. فرمانروايان پيش از او يعني مانکو کاپاک و سينکي روکاو لوک يوپانکي و مايتاکاپاک(25) و کاپاک يوپانکي(26) خود را تنها سينکي، يعني فرمانروا و پيشوا، مي خواندند و از اين روي مي توان حدس زد که قلمرو فرمانروايي آنان وسعت بسيار نداشته است.
روکا سپاهي بزرگ و منظم تشکيل داد، سرداراني کارآزموده براي اداره ي آن برگزيد و قلمرو حکومت خود را تا نواحي کوهستاني بوليوي جنوبي و از طريق دره هاي پرو تا نواحي ساحلي ايکا(27)، در جنوب ليما، گسترش داد. پسر او ياهوار هواکاک(28) متصرفات پدر را توسعه داد و پايه هاي فرمانروايي خود را در آن ها استحکام بخشيد. در دوران سلطنت اوکانکا(29)ها، که قبيله اي جنگجو و نيرومند بودند و در شمال غربي کوزکو مسکن داشتند، سر به شورش برداشتند و سرزمين هاي زير فرمان اينکاها را تصرف کردند و خود را به نزديکي پايتخت رسانيدند. اما وليعهد اينکا به ياري ويراکوشا به طرزي معجزآسا موفق شد آنها را دفع کند.
پس از او پاکاکوتک(30) - يعني اصلاح کننده - به سلطنت رسيد و به خردمندي و هوشياري بر ملل زير فرمان خود فرمانروايي کرد. او پادشاه و سرداري هوشمند و سياستمدار بود چندان که بعضي از مورخان، که درباره ي دوران پيش از کريستف کلمب به تحقيق پرداخته اند، معتقدند که او بزرگترين مرد نژاد آمريکايي بوده و بر امپراتوري پهناوري، که شامل سراسر پرو و بوليوي و ناحيه ي شمال غربي آرژانتين بود، فرمان مي رانده است: او در داخل کشور خود به اصلاحات و اقدامات مهمي دست زد، پايه هاي حکومتش را استوار گردانيد و سرکش ترين اقوام را به زير فرمان خود در آورد و آن ها را متحد ساخت. او جوانان اقوامي را که به زير فرمان خود در مي آورد به صفوف ارتش خود وارد مي کرد. و بدين تدبير آن را نيرومندتر مي ساخت.
جانشين او توپاک يوپانکي(31)، که از سال 1450 تا 1485 ميلادي سلطنت کرد، فرزند شايسته اي براي پدر خود شمرده مي شود زيرا از دوران وليعهدي خود کارهاي نظامي کشور را به دست گرفت، به سرزمين هاي کاکاپويا(32)ها و کيموها(33) و کاراها(34) لشکر کشيد، به جنگل هاي وحشي آمازون رفت و کوئيتو(35) پايتخت کاراها، را به تصرف درآورد و سياست و روش خردمندانه و مدبّرانه اي براي اداره ي سرزمين هاي متصرفي در پيش گرفت. او با بوميان با گذشت و مهرباني رفتار مي کرد، ليکن همواره مراقب رفتار و اعمال آنان بود. او در سراسر قلمرو فرمانروايي خود قلاع و استحکاماتي بنا کرد و براي استحکام پايه هاي امپراتوري خويش سياستي در پيش گرفت که درباره ي نتايج سودمند آن ترديدي نمي توان کرد، زيرا روميان نيز با چنين سياستي توانسته بودند نتايج سودمندي بگيرند، و آن اين بود که هر جا را تصرف مي کرد قبايلي را که به آنان اعتماد و اطمينان داشت در آن جايگزين مي کرد.
هواياناکاپاک نيز کوشيد که سياست پدر خود را دنبال کند. او کوئيتو را تصرف کرد، فرمانرواي آن جا را کشت و دخترش را به زني گرفت. او دوازده سال در آن شهر اقامت گزيد تا پايه ي حکومت خود را در آن ناحيه کاملاً استحکام بخشد. شورشي را، که در غيبت او در شمال کشور پديد آمده بود، منکوب کرد و شورشيان را کيفري سخت داد. مي گويند هزاران تن از آنان را کشت و کالبد بي جانشان را به دريا انداخت.
در سال 1525 ميلادي در سرزمين هايي که تازه تصرف شده بود، بيماري آبله شيوع يافت. مورخان نوشته اند که بيش از دويست هزار نفر بدين بيماري در گذشتند و هواياناکاپاک نيز در شمار آنان بود.
هواياناکاپاک آخرين فرمانرواي مطلق امپراتوري پهناوري بود که اينکاها آن را تاوانتين سويو(36) - يعني چهار استان - مي ناميدند و وجه تسميه ي آن بي گمان اين است که آن کشور به چهار استان تقسيم شده بود هر استاني حاکمي داشت.
طبق سنن اينکاها هواياناکاپاک در آخرين لحظات زندگاني خود مي بايست امپراتوري خود را ميان دو پسرش تقسيم بکند. او ناحيه ي پرو را با پايتخت آن کوزکو به پسر بزرگ خود بخشيد و به پسر کوچک خود آتاهوالپا(37)، که او را از دختر شاه کوئيتو داشت، سرزمين کائيتو- يعني کشور مادرش - را واگذار کرد. اما مطالعات و بررسي هاي تاريخي جديد اين جريان را تأييد نمي کند. به نظر مي آيد که هواسکار(38)، پسر بزرگ هواياناکاپاک، که به تصميم دربار به سلطنت رسيده بود، مدتي خود به تنهايي بر سراسر کشور فرمان راند و چون مردي خشن و خودخواه و مغرور بود مخالفان و دشمنان بسيار پيدا کرد. اينان، به فرمان عده اي از سرداران، آتاهوالپا را تحريص و تحريک کردند که جاي او را بگيرد و بدين ترتيب کشور به دو قطعه ي رقيب تقسيم شد و مبارزه و پيکاري بي امان ميان دو برادر در گرفت. سرداران اينکا سرانجام بر هواسکار چيره شدند. ليکن آتاهوالپا نتوانست با تشريفات خاص وارد کوزکو بشود زيرا حادثه اي غير منتظر، يعني ورود اسپانياييان به سرداري فرانسيسکوپيزارو(39)، مانع او گشت.
اسپانياييان از اختلاف و رقابت دو برادر سود جستند و در اندک مدتي با غدر و خيانت و کشتار بي گناهان به سراسر قلمرو اينکاها دست يافتند.
ماجراجويان اسپانيايي، که تنها به اميد پيدا کردن زر وگوهر دور سردار سنگدل و بي رحم خود گرد آمده بودند، در اين سرزمين از هيچ جنايتي فروگذار نکردند. پيزارو، دوستانه، شاه اينکاها را به اردوي خود دعوت کرد ليکن هنگامي که آتاهوالپا با گروهي از پاسداران بي سلاح خود به نزد او رفت ماجراجويان اسپانيايي خود را به روي اينکاهاي بي سلاح انداختند، همه ي آنان را کشتند و آتاهوالپا را به اسارت گرفتند.
فرمانروايي اينکاها به پايان رسيد و کشور آنان دستخوش بي رحمانه ترين بهره کشي ها شد.
اينکاها، که بر سرزمين پهناوري فرمان مي راندند، پس از فتح هر ناحيه آداب و رسوم محلي را حفظ مي کردند و حکام محلي را بر آن ناحيه ها مي گماشتند؛ اما نوع حکومت آنان استبدادي بود و تمرکز اداري شديد و از روي نقشه و سلسله مراتب دقيقي داشتند. هر صنفي از صنوف اجتماعي جامه اي خاص داشت. شاه به افراد ملت خود غذا و جامه مي داد. زمين ها به چند نوع تقسيم شده بود: زمين هاي پرستشگاه ها و روحانيان؛ زمين هاي بيوگان، يتيمان، بيماران، و خانواده ي سربازاني که به ميدان جنگ رفته بودند؛ و بالاخره زمين هاي خاص اينکاها. روستاييان مي بايست روزهاي معيني را در زمين هاي دولتي کار بکنند. کان ها و کشتزارها به اينکاها تعلق داشت ليکن تنها مردان را در آن ها به کار مي گماشتند. اما اسپانياييان زنان و کودکان را نيز به کار کردن در کشتزارها وادار کردند. اينکاها در سراسر کشور جاده هاي بسيار با منزلگاه ها و انبارهاي دولتي ساخته بودند. از اين جاده ها کارمندان دولت و نظاميان و ماموران وصول ماليات و آمارگران استفاده مي کردند. اينکاها موفق به اختراع خط نشده بودند اما در کشاورزي به پايه ي بلندي رسيده بودند. آن ها سيب زميني و ذرت و گياهان مختلف مي کاشتند و پرورش مي دادند.
اگر چه اينکاها زيورهاي زيبايي از زر مي ساختند اما بايد گفت که نبوغ آنان در سازمان دهي سياسي بيش از کارهاي هنري و فرهنگي بوده است، با اين همه تقويم خاصي براي خود داشته اند. آنان کشتزارهاي خود را آبياري مي کردند و آن ها را با تپاله ي لاما، که تنها حيوان بارکش و سواري پيش از کريستف کلمب بود، کود مي دادند.
مذهب همه ي مردم در سراسر امپراتوري اينکاها پرستش خورشيد بود. اينکاي بزرگ مظهر خورشيد شمرده مي شد، ليکن در پرستشگاه شهر کوزکو گذشته از خورشيد خدايان ديگري را هم پرستش مي کردند، مانند خدايان باد و باران و آذرخش و نيز الهه ي ماه، که به نام ماماکيليا مي خواندند. غذا و نوشابه و درموارد بسيار نادر قرباني انسان، به خدايان خود پيشکش مي کردند. اينکاها ساختن مس و برنز را مي دانستند و با اين فلزات تبر و گرز مي ساختند. آن ها جنگ افزارهاي سنگي داشتند و فلاخن جنگ افزاري بود که بيش از ديگر افزارها به آن علاقه داشتند.
اينکاها در ارتش خود انضباط بسيار سختي داشتند و فرزندان بزرگان و سرداران از کوچکي تحت تعليم نظامي قرار مي گرفتند، ليکن در برابر سلاح هاي آتشين اسپانياييان کاري از دستشان بر نيامد و کاخ امپراتوري آنان، در برابر مشتي ماجراجوي زرپرست، فرو ريخت.

پي‌نوشت‌ها:

1. Quechua
2. Quehascawchu
3. Inca
4. lnti
5. Changos
6. Chypaïas
7. Urus
8. Titicaca
9. Fétichiste
10. Chimus
11. Nasca
12. Aymaras
13. Truillo
14. Pachamac
15. Tihuanacu
16. Taccari Tampo
17. Ayar
18. Manco
19. Auca
20. Cachi
21. Uchi
22. Manco Capac
23. Sinchi Roca
24. Loque Yupanchi
25. Mayta Capac
26. Capuc Yu Panchi
27. lca
28. Yahuar Huacac
29. Chancas
30. Pachacutec
31. Tupac Yupanchi
32. Chachapoyas.
33. Chimus
34. Caras.
35. Quito
36. Tawantin Suyu.
37. Atahualpa
38. Huascar
39. Francisco Pizarro.

منبع مقاله :
لامبرفاراژ، آن ماري،مترجم: اردشير نيکپور، (1382)، داستان هايي از اينکاها، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم.